شناسهٔ خبر: 31972 - سرویس مسائل علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

گزارشی از سخنرانی یوسف اباذری در همایش ۸ دهه علوم‌اجتماعی ایران؛

انزواى جامعه‌شناسی

اباذری با تضعیف جامعه‌شناسی، دو علم تقویت شدند؛ یکی روانشناسی است و دیگری فلسفه. منظور از روانشناسی این است: این نحله می‌گوید جامعه مشكل دارد اما از نظر آن، مشكل كجاست؟ مشكل در فرد است، نه در جامعه. چه كسی باید به این فرد رسیدگی كند؟ روانشناسی. كاستی‌ای در جامعه‌شناسی وجود ندارد بلكه این نحله دیگر جایی برای جامعه‌شناسی قایل نیست.

فرهنگ امروز: جامعه‌شناسی یعنی علم ارایه تحلیل معین و واقعی از مسائل معین و واقعی مردم. مردم ایران، دست‌كم ظرف ١٠ سال گذشته، فقیرتر شده‌اند. عصر روز دوشنبه یوسف اباذری، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، در حالی كه استادان و دانشجویان كثیری برای شنیدن حرف‌های او در تالار ابن خلدون دانشكده علوم اجتماعی جمع شده بودند، به تشریح مكانیزم‌هایی پرداخت كه در پس روندهای فقیرسازی فزاینده مردم و جامعه ایران وجود دارد و از قضا هنوز هم هست. تضعیف جامعه‌شناسی و قالب كردن علوم و فنون بازار آزادی به همگان مكانیزمی است كه در حال حاضر هم ادامه دارد؛ مكانیزمی كه در پیوند با عقب‌نشینی دولت از انجام وظایف اقتصادی و اجتماعی خود در حق مردم است. با وجود همه حملات سال‌های قبل به جامعه‌شناسی، گویا هنوز و تا اطلاع ثانوی، فقط جامعه‌شناسی توان و امكان بیان صریح و مشخص این مكانیزم و عواقب آشكار و نهان آن را دارد. اگر ثمره هشت دهه علوم اجتماعی در ایران وجود جامعه‌شناسانی مانند اباذری باشد، می‌توان گفت جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی در انجام وظیفه خود یعنی تلاش برای كاستن از آلام واقعی مردم، نه تنها شكست نخورده است بلكه در حال حاضر و در آینده نیز می‌توان و باید به آن امید بست.

متن سخنرانی یوسف اباذری، جامعه‌شناس برجسته كشورمان و استاد دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران را می‌توانید در ذیل بخوانید.

***

قبل از من احتمالاً دوستان در مورد ٨٠ سال علوم اجتماعی در ایران حرف زده‌اند و من در این مورد صحبت نمی‌كنم. فقط در مورد نسل خودم حرف می‌زنم. موقعی كه به این دانشكده آمدم آقای دكتر توسلی، دكتر ساروخانی، دكتر محمد میرزایی، دكتر صفی‌نژاد، دكتر طالب، دكتر وثوقی و دكتر ازكیا و در خارج از دانشكده، در دانشگاه شهید بهشتی دكتر رفیع‌پور حضور داشتند. اینها استادان من بودند و بسیار زحمت كشیده‌اند. جا دارد از ایشان قدردانی كنیم كه چراغ این علم را روشن نگه داشتند. و من امیدوارم كه زنده باشند و كماكان به كار خود ادامه دهند. بحثم را در مورد وضعیت فعلی جامعه‌شناسی یك مقدار به قبل از انقلاب برمی‌گردانم. بحث من هم داخلی است و هم خارجی. منظورم این است كه وقتی درباره وضعیت فعلی جامعه‌شناسی ایران صحبت می‌كنم، ناظر بر سرنوشت جامعه‌شناسی به طور كلی در جهان خارج هم هست. قبل از انقلاب یك نوع الگوی دوركیمی، هگلی، پارسونزی و كینزی حكمفرما بود. متفكرانی كه نام بردم خیلی با هم متفاوتند اما می‌توان در یك بحث وجه اشتراك آنها را نشان داد. من اینجا ناگزیرم فقط به آنها اشاره كنم و رد شوم. برای مثال هگل می‌گوید كه دولت بالا، جامعه مدنی در وسط و خانواده در پایین قرار دارند. دوركیم هم به مانند همین می‌گوید باید دولت بالا، اصناف، وسط و حیطه خصوصی پایین باشد. پارسونز این الگو را چهار وجهی (سیاست، اقتصاد،حقوق و فرهنگ) می‌كند و كینز معتقد است كه دولت باید مداخله كند، سپس جامعه وجود دارد و بعد زندگی خصوصی افراد. عمده پیشرفت جامعه‌شناسی بر مبنای همین الگوها صورت گرفته است یعنی در این الگوها دولت نیازمند این بود كه بفهمد در جامعه چه خبر است و درست اینجا بود كه به جامعه‌شناسان مراجعه می‌كرد. قبل از این، جامعه‌شناسی از فلسفه اجتماعی چندان دور نبود. جامعه‌شناسان قرن ١٩ بیشتر یك نوع فیلسوف اجتماعی‌اند. مثلا سه مرحله كنت بیشتر شبیه یك فلسفه تاریخ است تا جامعه‌شناسی. بنابراین جامعه‌شناسی در این بطن و متن ‌زاده شده است. هدف جامعه‌شناسی نه فلسفه‌پردازی بود (با وجود استفاده‌اش از فلسفه‌پردازی)، نه قرار بود روانشناسی اجتماعی را به این معنای كنونی انجام دهد. جامعه‌شناسی می‌خواست به شیوه‌ای تجربی به دولت و مردم جامعه كمك كند و میانجی میان این دو باشد. جامعه‌شناسی در این میان نقش بسیاری زیادی داشت واین نقش را ایفا كرد. ما شاهد شكوفایی انواع و اقسام نظریه‌های جامعه‌شناسی بودیم. همه در سطح جهان با این نظریه‌ها كار می‌كردند و مهم‌تر از همه، وجه تجربی جامعه‌شناسی بود كه البته بعد از انقلاب در سطح نظریه‌پردازی مغفول شد. اما برای همه بسیار مهم بود كه جامعه‌شناسی باید به شیوه‌ای تجربی، میان افراد یك جامعه، میان دولت و ملت، و میان دولت و خود دولت میانجی ایجاد كند. بنابراین جامعه‌شناسی به این عبارت یك علم مصلحانه است. در جامعه‌شناسی افراد رادیكالی هم وجود دارند كه می‌گویند تا شما كل جامعه را تغییر ندهید این جامعه به جایی نخواهد رسید. منتها ساخت جامعه‌شناسی، بنیان مصلحانه‌ای دارد و درصدد اصلاح امور برمی‌آید. در این میان رادیكال‌هایی هم وجود دارند كه حرف‌های خودشان را می‌زنند. من هم رادیكال‌ها و هم محافظه‌كاران را خواهم گفت. اما خود جامعه‌شناسی به طور كلی بنیانی مصلحانه دارد و در متن همین نهاد سه‌گانه یا چهارگانه پا می‌گیرد و كار می‌كند. در ایران، رژیم گذشته رژیم بسیار سركوبگری بود. به ظاهر دیكتاتوری‌ها نیازی به جامعه‌شناسی ندارند. این قضیه از استالین گرفته تا پینوشه صدق می‌كند. جامعه‌شناسی برای این رژیم‌ها مخل است. جامعه‌شناسی به درد كسی می‌خورد كه بتواند كارهایی را انجام دهد. منتها در رژیم گذشته الگویی جهانی وجود داشت و مهم‌تر از آن، خودش بدون اینكه بداند این الگو را در درون خود داشت. فكر می‌كرد كه دولت باید به مردم توجه كند و نواقص موجود را برطرف سازد. در نتیجه جامعه‌شناسی ایران در آن موقع از یك جایگاهی برخوردار بود. من نمی‌گویم همه آن موقع می‌دانستند كه این جایگاه را دارد یا دولت خودش می‌دانست كه این جایگاه را دارد. نه، فرض بگیرید این جایگاه، تقلیدی از غرب بود یا از غرب آمده بود. هر چه می‌خواهید اسمش را بگذارید اما چنین الگویی حاكم بود. بعد از انقلاب ماجرا عوض شد. تاریخچه مفصلی وجود دارد كه چرا در اوایل انقلاب به جامعه‌شناسی ظنین شدند. در اینجا باید از دكتر توسلی تشكر كرد، چراكه ایشان برای بقای جامعه‌شناسی به یك معنا بسیار جنگید و اثبات كرد كه باید جامعه‌شناسی باقی بماند و ماند و به كارش ادامه داد. در بخش‌های مختلف من‌جمله عشایر، روستا، شهر، صنعت، توسعه و حركت‌های جامعه، جامعه‌شناسی به كار گرفته شد. اما بعد از جنگ اتفاقی افتاد كه ما چیز چندان زیادی از آن نمی‌دانیم و آن را جدی نمی‌گیریم اما عوارض آن اتفاق امروز دارد بروز می‌كند و ما آن عوارض را به جای دیگری ربط می‌دهیم. یك جریان اقتصاد نئولیبرالی آمد كه از پایین همه‌چیز را گرفت. این نكته بسیار مهمی است. جامعه‌شناسان این ماجرا را متوجه نشدند چون به نوعی سرگرم فرهنگ و فلسفه و این جور مسائل بودند و خود من هم به عنوان یك دانشجو به همین حوزه‌ها می‌پرداختم. متوجه نبودم كه بنیانگذاران جامعه‌شناسی در آثار خود فی‌المثل وبر در كتاب اقتصاد و جامعه، دوركیم در كتاب تقسیم كار، زیمل در كتاب فلسفه پول، و ماركس در كتاب سرمایه به این موضوع یعنی رابطه اقتصاد و جامعه پرداخته بودند. هر چه جامعه‌شناسی اقتصاد را فراموش كرد این نحله نولیبرال پیش‌تر آمد. در ابتدا زیاد هم حضور نداشتند و هویدا نبودند. البته عده‌ای به آنها توجه می‌كردند اما به هر حال جامعه‌شناسی آنها را نمی‌دید. این نحله دو قاعده اصلی دارد. اگر ما درباره این دو قاعده اندیشه كنیم، به نتایج بسیار مهمی خواهیم رسید. این دو قاعده بسیار ساده هستند. اولین قاعده آن است كه قوانین اقتصاد لایتغیر است و این قوانین لایتغیر، همان قوانین بازار آزاد است. خیلی مهم است كه شما بفهمید از نظر این نحله بدترین دولت، دولت مداخله‌گر است یعنی آنها خواهان دولتی هستند كه به طریقی بگذارد قوانین اقتصادی لایتغیر كار خودشان را انجام دهند. هر دولتی اگر بخواهد به هر طریقی و به هر وجهی مداخله‌ای كند از نظر آنها نامقبول خواهد بود و جامعه را به جاهای فاجعه باری خواهد برد. این نكته، بسیار ساده است اما نتایج بسیار عظیمی دارد. در اقتصاد كینزی مبنا بر این است كه گروه‌های اجتماعی درباره اقتصاد با هم مذاكره و مشورت می‌كنند، یكدیگر را نقد و با هم چانه‌زنی می‌كنند. در این اقتصاد، كارگران، كشاورزان و اساتید با دولت و با كارفرما مساله اقتصادی را باید حل كنند. بنابراین در اقتصاد كینزی برای چیزی به اسم دموكراسی جایی وجود داشت. نحله نئولیبرال تعبیر خاصی از دموكراسی دارد. اقتصاد را از آن حذف می‌كند و با این كار تنها چیزی كه از دموكراسی باقی می‌ماند، آزادی مصرف است. آزادی‌ای كه اینها دنبالش هستند آزادی مصرف است. مثلا در دوبی افراد در مصرف آزادند. هایك می‌گوید: در پینوشه شیلی كه مردم را گردن می‌زدند، مردم آزادتر از دوره آلنده بودند. اگر شما فیلم مستند battle of chile  را نگاه كنید، متوجه می‌شوید دموكراسی در دوره آلنده به چه صورت بود و در دوره پینوشه به چه صورت. در شماره پیشین مهرنامه، آقای قوچانی و آقای غنی نژاد در گفت‌وگوی خود از چیزی به نام دیكتاتوری اكثریت حرف می‌زنند و معتقدند دموكراسی نباید به دیكتاتوری اكثریت بینجامد. یعنی اگر كسی انتخاب شد، نباید به قوانین و قواعد اقتصادی دست بزند و دولت نمی‌تواند روی این قوانین مذاكره كند. بدترین دولت از نظر این نحله دولت مداخله‌گر است. آنها می‌گویند دست پنهانی وجود دارد كه اگر بازار را رها كنید، خودش جامعه را هدایت خواهد كرد. فرض كنید به یك حزبی رای دادید. وقتی آن حزب سر كار آمد، نباید به اقتصاد دست بزند، این چه نوع دموكراسی است؟ حالا این دولت مدام به من بگوید من برای تو هایپرماركت باز می‌كنم، تو آزادی تا جایی كه می‌توانی بخری، پورشه سوار شوی، تو در این زمینه‌ها آزادی. اما به دولت نگو كه بیكاری، دچار فقری، چراكه لازمه رفع بیكاری این است كه دولت كاری بكند، اما دولت نباید كاری بكند و می‌گوید من كاری نمی‌كنم. اینها مسائل بسیار ساده‌ای هستند اما ممكن است ما را به عهد باستان و حرف‌های عجیب و غریب ببرد كه اكنون دیگر همه از این حرف‌ها خسته شده‌اند. این مسائل بسیار ساده است. كسی كه دنبال اقتصاد بازار آزاد است، می‌گوید در مورد اقتصاد، در مورد بیكاری، فقر و دستمزد با من حرف نزن. من اجازه نمی‌دهم برای افزایش دستمزد اجتماع كنید. من اجازه می‌دهم در قالب یك NGO، سر كچل‌ها را بشویید، مهر و محبت بورزید، پلنگ بابلی را از مرگ نجات دهید، (كه البته سر این موارد هم مشكل دارد) اما سر موارد اقتصادی با دولت حرف نزنید چون اقتصاد یك دست پنهانی دارد كه قابل مشورت نیست. این نحله را حاكمان ما پذیرفته‌اند و ربطی به این جناح و آن جناح هم ندارد و سیاست‌ها به سمت تحقق این ماجرا می‌روند، مثلا بحث خصوصی شدن دانشگاه‌ها جزیی از این برنامه‌هاست. هر كسی می‌آید دانشگاه باید خودش شهریه‌اش را بدهد. خود من در كلاس دكترا شش دانشجو دارم كه سه نفر آنها خصوصی هستند. هر كس هم كه برای مدیریت و وزارت می‌آید به دنبال همین خصوصی سازی است. این جریان دیگر چیز پنهانی هم نیست. حالا فرقی ندارد كه یكی مهربان‌تر و یكی نامهربان‌تر این را پیگیری كند.

قاعده دوم این نحله آن است كه چیزی به اسم جامعه وجود ندارد و تنها افراد هستند كه وجود دارند. این نحله در بوق و كرنا می‌دمد كه ما عاشق فردگرایی هستیم. اما این فردگرایی به معنای آن است كه شما فرد هستید و حق ندارید در قالب یك جمع، بر سر زندگی خودتان با دولت یا كارفرما و غیره مذاكره كنید. شما حق دارید جمع شوید بروید تئاتر یا هر تفریح دیگر. چیزی به اسم جامعه وجود ندارد و فقط فرد وجود دارد. حاصل این دو قاعده، این است كه اگر چیزی به اسم جامعه وجود نداشته باشد و قوانین اقتصادی لایتغیر باشند، اولین علمی كه در سطح جهان از دایره علوم به بیرون پرتاب می‌شود جامعه‌شناسی است و این اتفاق در سطح جهان افتاد و الان نیز این مساله در ایران در حال رخ دادن است. شعر گفتن و زدن حرف‌های رمانتیك در مورد این قضایا كار راحتی است اما این یك روند عینی است كه در حال رخ دادن است و همه به آن متعهد هستند. در نتیجه اینجاست كه جامعه‌شناسی وجود نخواهد داشت. فریاد مرگ جامعه‌شناسی كه سر می‌دهند، ممكن است از سوی محافظه كاران ایران باشد، اما نئولیبرال‌های ایرانی هم درست همین كار را می‌كنند. حرف تاچر این بود كه چیزی به اسم جامعه‌شناسی وجود ندارد كه بعد به من بگوید باید تحقیقاتی انجام شود؛ چون اگر تحقیقات دولت را مجبور به مداخله كنند قواعد این نحله زیر پا گذاشته خواهد شد. بنابر نظر این نحله فقر را با دولت نمی‌توان حل كرد چون دست پنهان بازار آزاد وجود دارد و باید این كار را بكند. این نحله می‌گوید جامعه‌شناسی نابود شده است. یكی از دلایلی كه امروز جامعه‌شناسی در سطح جهانی نابود شده و در سطح ایران هم در حال به حاشیه رانده شدن است، درست به همین معناست، یعنی اینكه چیزی به اسم جامعه وجود ندارد، و تنها قوانین اقتصادی لایتغیر وجود دارند. متاثر از این، در اینجا چه اتفاقی افتاد؟ تغییراتی حتی در آموزش كشور داده شد مبنی بر اینكه ما باید تحقیق كنیم. آموزش به نفع تحقیق از بین رفت. این تحقیق هم مربوط بود به پروژه‌های دولتی كلان كه پس از انجام، بایگانی می‌شوند و معلوم نیست چه می‌شوند. در واقع در این شرایط چیزی هم عاید جامعه‌شناسی می‌شود اما نتایج این تحقیقات قرار نیست وارد جامعه شود چون اگر نتیجه این تحقیقات این باشد كه دولت باید فلان تصمیم اقتصادی را رها كند، دولت‌ها به هیچ‌وجه حاضر به این كار نیستند. بنابراین نتیجه این می‌شود كه تحقیقات تبدیل به فرم محض شده‌اند. من تحقیق می‌كنم، پول كلانی می‌گیرم و بعد این، تحقیقات بایگانی یا محرمانه می‌شوند، چون به چیزی اشاره می‌كنند كه نمی‌توان در جامعه مدنی آن را مطرح كرد. اینكه گهگاه چیزی از این تحقیقات وارد جامعه مدنی می‌شود، حاصل تلاش‌های شخصی افراد است و حاصل كار گروهی نیست.

با تضعیف جامعه‌شناسی، دو علم بسیار تقویت شدند؛ یكی روانشناسی است و دیگری فلسفه. منظور از روانشناسی این است: این نحله می‌گوید جامعه مشكل دارد اما از نظر آن، مشكل كجاست؟ مشكل در فرد است، نه در جامعه. چه كسی باید به این فرد رسیدگی كند؟ روانشناسی. چرا ایرانیان بالاترین میزان مصرف قرص‌های روانپزشكی را دارند؟ برای اینكه نمی‌توانند مسائل خود را ابراز اجتماعی كنند. ابراز اجتماعی یعنی اینكه من بگویم فقیرم، خانه ندارم، شهرم آب ندارد. به عقیده این نحله اینها را نه دولت كه بازار باید درست كند. حاصل این فرآیند اتمیزه شدن افراد است. رواج رمالی نتیجه آن است كه فرد در پی آن است كه كسی به او بگوید چه بر سر تو خواهد آمد. همبستگی اجتماعی (به معنای دوركیمی)، یعنی اینكه در جامعه اصناف بتوانند مردم را مجتمع كنند و بین دولت و ملت میانجی باشند. دوركیم به دنبال جنگ و دعوا نیست. اصناف می‌خواهند به دولت بگویند ملت این مطالبه را دارد و به ملت بگویند دولت این مطالبه را دارد. فردگرایی دوركیم یك فردگرایی اخلاقی است. صنف و دولت در معنای دوركیمی، اخلاقی‌اند. این نحله نئولیبرال، بدترین اتهامات را به دولتی می‌زند كه می‌گوید من قصدی اخلاقی دارم و به چنین دولتی نسبت فاشیسم و داعش و غیره می‌دهند. بنابراین ابتدا باید ببینیم چه اتفاقاتی دارد می‌افتد و پس از آن درباره كاستی‌های علوم اجتماعی صحبت كنیم. كاستی‌ای در جامعه‌شناسی وجود ندارد بلكه این نحله دیگر جایی برای جامعه‌شناسی قایل نیست.

علم دومی كه با تضعیف جامعه‌شناسی تقویت می‌شود، فلسفه است. خود من هم در این قضیه یعنی در تقویت فلسفه نقش داشتم. اما فلسفه الان دارد بلایی سر جامعه ایران می‌آورد كه جا را برای جامعه‌شناسی تجربی تنگ كرده است. حالا چرا فلسفه؟ هرچه جامعه‌شناسی به مساله اتمیزه شدن افراد می‌پردازد، فلسفه می‌گوید من به بنیان‌ها می‌پردازم و به دنبال مقولات جدید هستم. گرایش‌های رسمی و محافظه‌كار دانشگاه‌ها نیز می‌گویند مقولات جامعه‌شناسی كافی نیستند و ما باید مقولات جدیدی بیاوریم. از كجا می‌آورد؟ از شكلی از فلسفه. این جریان‌ها ناشی از سوءنیت یك عده و افراد نیست، داستان این نیست كه عده‌ای سوء‌نیت دارند و می‌خواهند انحصار ایجاد كنند بلكه وقتی شما جامعه‌شناسی را رها كنید، معلوم است كه فلسفه جای جامعه‌شناسی را خواهد گرفت. به طور كلی، سه روند فلسفی در ایران فعلی وجود دارد؛ یكی فلسفه ایران باستان كه بنیاد را ایران باستان و ایرانشهر می‌داند. معتقد است ما باید از دوره ایران باستان شروع كنیم و انواع و اقسام ناسزاها را به روشنفكری دینی می‌دهد كه می‌خواهد از اسلام شروع كند. شیوه بروز اجتماعی این دسته، طرفداران كوروش كبیر است كه در جامعه هم حضور دارند و تجسم همین دسته هستند. روند دیگر، نئولیبرال‌های ایرانی هستند كه به جامعه‌شناسی با بدترین زبان فحش می‌دهند و آن را ایدئولوژی‌های جامعه‌شناسی می‌دانند. به نظر آنها چیزی به نام جامعه وجود ندارد. وقتی شما بگویید چیزی به نام جامعه وجود ندارد، اگر تحقیق جامعه‌شناسی هم بكنید چون ساخت به شكلی است كه دولت نباید به هیچ‌وجه در زندگی مردم مداخله كند، این تحقیق كارایی نخواهد داشت. ماجرای اندیشه و اصرار بر اندیشه، در پی درست كردن مقولات است. بی توجه به اینكه این علوم و مقولات جهانی هستند و ایرانی و فرنگی ندارد اما درمقابل جامعه‌شناسی به جهان تجربی می‌پردازد. مثال ساده‌ای می‌زنم: عینك برای آن است كه چیزهای بیرون را بهتر ببینیم. مقولات جامعه‌شناسی به منزله همین عینك هستند. حالا هر قدر من بخواهم عینك عجیبی را خودم بسازم، مساله عوض نمی‌شود. این نحله می‌گویند ما باید مقولات نو و تازه‌ای بسازیم و ایران باستانی‌ها هم این را می‌گویند. آنها هم می‌گویند ما با توجه به سنت مقولات تازه می‌سازیم. اما روند سوم همان جامعه‌شناسی محافظه كاری است كه اكنون رواج دارد. شعار این دسته آن است كه مرگ جامعه‌شناسی یا چیزی به نام جامعه وجود ندارد. نكته جالب اینجاست كه ایران باستانی‌ها با نئولیبرال‌ها در لیبرالیسم‌شان مشتركند. فلسفه لیبرالی با محافظه كاران در این شریكند كه چیزی به نام جامعه وجود ندارد. با وجود اینكه این سه فلسفه خیلی پرطمطراق هستند، به‌شدت با هم شریكند و مخالفت‌های‌شان با هم بر سر بهتر بودن مقولات خودشان در مقایسه با مقولات دیگری است. در و تخته آنها با هم جور است. وقتی بنیان‌های علم تجربی جامعه‌شناسی را می‌زنید، چنین جریاناتی به راه خواهد افتاد. می‌توان نشان داد این سه روند در اصلی‌ترین اصول با هم شریكند. هر سه می‌گویند: من باید مقوله نو بیاورم. برجسته شدن مقوله نو كه با پست مدرنیسم آمد، پدیده‌ای بازاری و كالایی است. یعنی من كالای نو می‌خواهم. به همین خاطر می‌گویند مقولات جامعه‌شناسی كهنه‌اند. مندرس‌اند. به درد من نمی‌خورند چون من مقوله نو می‌خواهم. محافظه كاران هم همین را می‌گویند و فكر می‌كنند اگر این مقولات را از فرهنگ خودمان درآورند، این مقولات نو می‌شوند و نو هستند. لیبرال‌ها و ایران باستانی‌ها هم همین را می‌خواهند. هر سه در این شریك‌اند كه چیزی به اسم جامعه وجود ندارد و لاجرم جامعه‌شناسی به عنوان علمی تجربی نیز وجود ندارد. آنها می‌گویند من با تفلسف قادرم كه حدود و ثغور جامعه را مشخص كنم، امكان وجودش را مشخص كنم. این مفهوم نو بودن، همان كهنه‌ای است كه نو می‌شود.

به این معنا، جامعه‌شناسی اكنون به تعبیر بورخسی جایگاهش را از دست داده است. جامعه‌شناسی جا ندارد. البته در تقسیم‌بندی معروف حیوانات بورخس كه فوكو آن را نقل می‌كند، بورخس می‌خواهد نشان دهد كه هر نوع تقسیم بندی، بی بنیاد است. در وضعیت فعلی، وقتی شما این نظام را می‌آورید، جامعه‌شناسی دیگر بنیادی ندارد و كاری نمی‌تواند بكند. وقتی قوانین لایتغیر اقتصادی حاكم شود، جامعه‌شناسی كاری نمی‌تواند حتی درباره فقرا بكند. حتی اگر جامعه‌شناسی بهترین تحقیقات را انجام دهد، هیچ اثری نخواهد داشت چون دولت نمی‌تواند مداخله كند و نباید بكند. تا زمانی كه ما جامعه‌شناسان این نكات ریز را نفهمیم، همین‌طور خواهیم بافت. جالب است روانشناسی، از طیف رمال تا بزرگ‌ترین روانكاوان، بازارشان سكه است، فلاسفه كه حرف‌های عجیب و غریبی می‌زنند بازارشان سكه است، اما جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی و علومی كه تجربی هستند كه می‌خواهند دخالتی در زندگی مردم كنند، جایی برای‌شان وجود ندارد. اگر ما این نكات را نفهمیم، مدام بر سر هم خواهیم زد و مفاهیمی از این طرف و آن طرف خواهیم آورد كه به نفع هیچ كس نیست. دانشگاه هم بر این فكر دارد شكل پیدا می‌كند. این شكل از دانشگاه و تحقیق محوری عجیب و غریب (یعنی همان پروژه‌های بزرگ) در دوره آقای دكتر معین آغاز شد و در نتیجه آن آموزش از دست رفت. یكی از محسنات دانشگاه تهران آموزش بود. امروز دیگر كسی حوصله آموزش ندارد. به شكل رسمی هر كس كه در كلاس درس می‌دهد، باید ١٣ ساعت مطالعه كند. چه كسی حاضر است ١٣ ساعت كتاب بخواند. كسی كه وارد دانشگاه می‌شود بر مبنای یك سیستم نمی‌تواند و نباید درس بدهد. دانشجو هم به همین منوال عمل می‌كند. دانشجوی امروز، عمله تحقیق است. تحقیقات میلیاردی وجود دارد كه دانشجو باید برود آنها را انجام دهد تا پولی گیرش بیاید. در نتیجه آموزش رها شده است. تقصیر كسی هم نیست. وقتی در سیستم و نظام موجود، آموزش رها می‌شود، نتیجه همین خواهد بود. من از دانشجویان دعوت می‌كنم خودشان به چیزهایی كه می‌نویسند نگاه كنند. كسی دست كسی را كه موقع نوشتن نبسته است اما چرا دانشجویان چنین چیزهایی می‌نویسند؟ دلیل آن ضعف آموزش است. ضعف آموزش، پدیده‌ای سیستمیك است و نتیجه نیت خوب یا بد این و آن نیست. منكر آن نیستم كه عده‌ای دل‌شان بیشتر برای دانشگاه می‌سوزد و عده‌ای كمتر، منتها در برابر چنین سیستمی خلع‌سلاح‌اند. بنابراین، مشكل ما این نیست كه متفكر وارد نمی‌كنیم، متفكر صادر نمی‌كنیم. در دنیای جامعه‌شناسی ایران، كسی جای كسی را تنگ نكرده است. منتها مساله بر سر این است كه جایگاه از دست رفته است. دولت نیازی به جامعه‌شناس برای شناخت مردم ندارد. مردم هم اگه جامعه‌شناسی بیابند كه مشكلات‌شان را به دولت بگوید، دولت می‌گوید نمی‌توانم. مثال ساده‌ای بزنم. زمانی كه قیمت حامل‌های انرژی را بالا می‌برید و اسم آن را تعدیل می‌گذارید، یعنی می‌خواهید آن را به قیمت بازار آزاد نزدیك كنید تا قیمت آن را بازار آزاد تعیین كند. این پروژه‌ای است كه تمام گروه‌های سیاسی می‌گویند ‌ای كاش ما آن را انجام می‌دادیم. اینجاست كه باید كمی عمیق‌تر نگاه كنیم. وقتی شوك وارد شد، نتیجه‌اش را دیدیم. قدم بعدی منطقی این روند، سیاست‌های انقباضی است. این منطق است و ربطی به تدبیر ندارد. اگر این دولت آن زمان هم بود، باز هم الان سیاست انقباضی در پیش می‌گرفت. سیاست انقباضی یعنی همان چیزی كه یونان و اسپانیا را به این روز انداخته است. كشورهای امریكای لاتین اتفاقا به كمك جدی گرفتن جامعه‌شناسانی كه خودشان خودشان را جدی گرفتند، سعی می‌كنند از این مهلكه فرار كنند. بنابراین مساله این نیست كه آدم‌های خوب و بد دارند این كار را می‌كنند بلكه سیستمی است كه دارد این كار را می‌كند. سیاست انقباضی نه ناشی از تدبیر است و نه ناشی از امید بلكه نتیجه منطقی در پیش گرفتن سیاست‌گران كردن یا تعدیل حامل‌های انرژی است. آلمان‌ها دارند به یونان می‌گویند سیاست انقباضی را اجرا كنید. سیاست انقباضی یعنی حق ندارید به بهداشت پول بدهید، در ایران مرتب دنبال این هستند كه بهداشت را خصوصی كنند. همین بحث درباره آموزش هم صادق است. دولت در ایران می‌گوید من پول ندارم. این یك سیستم فكری است كه دولت می‌گوید من پول ندارم و كاری نمی‌توانم بكنم. چون در سیستم كینزی مساله این است كه چطور دولت با پولی كه ندارد، توسعه ایجاد كند، نه با پولی كه دارد. وقتی شما این سیستم فكری را اتخاذ می‌كنید، یكی از نتایج آن نابودی دانشی است كه من در آن كار می‌كنم یعنی جامعه‌شناسی. آدم‌های خوب و بد در دنیا خیلی وجود دارند اما مساله مهم در پیش گرفتن این شكل از سیاست‌هاست. یونان، اسپانیا و ایتالیا وارد این ماجرا شدند و به خاك سیاه نشستند. الان هم اتحادیه اروپا به آنها می‌گوید یك قران دستمزد اضافی نباید بدهید، پول بهداشت را باید مردم بدهند، پول آموزش را مردم باید بدهند. در ازای قرضی هم كه به ما دارید بنادرتان را بفروشید تا من بیایم و سرمایه‌گذاری خارجی كنم. ما هم كه اینقدر برای سرمایه‌گذاری خارجی له له می‌زنیم، نتیجه منطقی شكلی از سیاست است. به همین ترتیب است كه می‌بینیم آلمانی‌ها می‌خواهند به ثمن بخس خاك یونان را بخرند. به همین علت است كه می‌گویند كاری كه هیتلر با تانك‌هایش نتوانست بكند، خانم مركل با بانك‌هایش می‌كند. در این الگو و سیستم، جامعه‌شناسی هیچ جایی ندارد برای اینكه جامعه‌شناسی اتفاقا علمی است تجربی كه میان گروه‌های اجتماعی میانجیگری می‌كند و طالب دخالت دولت است. وقتی چنین نیست جامعه‌شناسی بدل می‌شود به شعر و یك چیزی برای خودش می‌گوید. اكنون خطاب من واقعا به نسل آینده است. این ماجرا را جدی بگیرید. جایی نیست به شما كمك كند. به شریعتی و آل احمد برگردید. در خانه‌های‌تان كتاب بخوانید. تكنولوژی را هم دور بیندازید. كتاب بخوانید و زیاد دور و بر كامپیوتر نگردید. جامعه‌شناس امروز باید عمیقا برگردد به ریشه‌هایش و شروع به خواندن كند. به منابع اصلی رجوع كنید. محكومید این كار را بكنید وگرنه از بین می‌روید. چیزی كه در پایان می‌خواهم بگویم این است كه مردم دارند به سمت جامعه‌شناسی می‌آیند. این شكل از سیاست نئولیبرال چنان تلفاتی در بین مردم داده است كه آنها اتفاقا نیازمند جامعه‌شناسی هستند. هزاران بیكار، استان‌های از كار افتاده، هزاران نفر دچار آنومی؛ هرچه واقعیت بیشتر به سمت جامعه‌شناس می‌آید، دست جامعه‌شناس بسته است. این بند را هیچ كس، نه دانشكده، نه كنفرانس، نه نگاه كردن فیلم، نه دیدن تئاتر برای شما حل نخواهد كرد. باید بخوانید تا بتوانید كه اتفاقا به این واقعیت پاسخ دهید.

 

منبع: اعتماد

نظرات مخاطبان 2 5

  • ۱۳۹۴-۰۲-۱۲ ۱۰:۲۷ 23 6

    خدا همه را شفا دهد
                                
  • ۱۳۹۴-۰۲-۱۷ ۰۰:۳۲فیاضی 5 41

    تحلیلی بسیار عالی از وضعیت کنونی جامعه‌ی ایران و جامعه‌شناس ایرانی و جامعه‌شناسی در ایران. پایدار باشید جناب آقای دکتر اباذری
                                
  • ۱۳۹۴-۰۲-۲۹ ۲۳:۵۰فرزانه فرشادی 37 10

    با نگاهی به آثار آقای اباذری. به راحتی می توان نقیض صحیتهای ایشان را در عملکرد ایشان در بیست ساله گذشته به عنوان یکی از فعالین در زمینه حامعه شناسی رصد کرد. 
    1). بیشتر آثار ایشان ترجمه است و کمتر تالیفی. (مگر خرد ناب که از درون پایان نامه ایشان استخراج شده و امثال آن)
    2). بیشتر آثار فلسفی است مثل موضوع پایان نامه ایشان
    3). مفاهیمی که ایشان توضیح دادند درباره انزوای جامعه شناسی بیشتر شبیه مانیفست است یعنی یک بیانیه ایدئولوژیکی تا علمی. این روش را در مقاله های آقای ابذری در مجله جمعه به سردبیری احمد شاملو هم می توان دید.
    4). روند صحبت ایشان بسیار پراکنده و بی هدف است. 
    
    با تشکر  
    
    
    
                                
  • ۱۳۹۴-۰۳-۲۴ ۲۲:۳۸ 27 2

    تحلیل آبکی. ایشان هنوز نمی دانند روانشناسی چیست. دکتر جان نه رمالی نه روانکاوی جزئی از روانشناسی علمی امروز نیستند. کتاب های قدیمی را کمتر بخوانید. روانشناسی به جد وارد حوزه های اجتماعی شده و کم کم جای شما را خواهد گرفت. 
                                
  • ۱۳۹۴-۰۳-۲۶ ۰۰:۵۲پویا 43 3

    کلا ایشون پکیجی از تناقضات فکری هستن
                                

نظر شما